پسرک نشسته بود روی صندلی و ضرب پا گرفته بود و کاسۀ چیپس
را روی شکم سگ غلت میداد . می گویم سگ غلت از آن جهت که کاسۀ چوبی تَرَکی عمیق
داشت ، با هر بار چرخاندنش روی شکم فرو رفتۀ پسرک به واق واق می افتاد و کار از
جیر جیر هم گذشته بود ، بگذریم کاسه ها همیشه گودند و در گودی اگر چیزی جز آب باشد
ارزش خیرگی و توجه را ندارد .
پسرک نشسته بود روی صندلی و ضرب پا گرفته بود و کاسۀ چیپس
را روی شکم سگ غلت میداد . هلندی زاده ای که می رفت به بیست سالگی پرت شود .
میگویم پرت از آن جهت که این بیست سالگی زود می آیدو تو پَرت می شوی درش . نقاشی
می کرد روی پسماندِ چوبهای نجار محل که همیشه هم در دست و بالش ورقه های نازکی از
چوب بی مصرف پیدا می شد . نقاشیهای خیسش را می خواباند زیر داغی آفتابِ تابیده از
پنجره تا رنگها قبل از هجوم بر یکدیگر خشک شوند و بعد می نشست سر پروژۀ مادۀ
تاریکش که این ترم باید تحویل سالازار استاد اخمویِ دانشکدۀ فیزیک می داد . از این
هم بگذریم زیرا که نقاشان کیهان شناس اندکند .پسرک نشسته بود روی صندلی و ضرب پا گرفته بود و کاسۀ چیپس را روی شکم سگ غلت میداد . از پنجرۀ نیمه باز دستان مادر را می لیسید که مشغول هرس گلها در باغچه بودند . می گویم می لیسید از آن جهت که در ذهنش به راستی مشغول بود به همین مشغولیت . چونان سگی با دهان نیمه باز به سایۀ مادر که رویش خم بود لبخند میزد و زبان را آونگ گونه بیرون انداخته بود و دستان مادر در دست گرفته بود و ... آه دستان مادر طعم انگور میداد طعمِ چوب آغشته به آب انگور میداد و زبان پسرک به سوزش افتاد از کشیده شدن زیاد زبان بر لبۀ کاسۀ چوبی . مادر را دید که در آغوش پدر می خندد و پدر دستان مادر را می بوسد . بلند شد پنجره را بست ، پرده را کشید و دوباره نشست ، درک نمی کرد دلیل تسلیم مادر به پدر را . بگذریم از این هم که هلند خلاصه نمی شود در ماشینهای سکه ای خرید کانابیس یا رِد لایت استریت . پسرک از هلند زادگی نامش را حمل میکرد نه لذتهایش را .
هلندی نشسته بود روی صندلی و ضرب پا نداشت و کاسۀ چیپس از روی شکم سگ غلت زده بود روی زمین و چیپسهای خورد شده چونان پولکهایی زرد در نور خورشید جرقه میزدنند و فرو میرفتند در مایعی رقیق و قرمز رنگ . مادر یا وطن ... بگذریم از این هم .
با حال بود اصلن فک نمی کردم انقد خوب باشه دمت گرم با حال بود
پاسخحذفدمِ خودت گرم که باحال دیدیش :>
پاسخحذف