و خر ما ازکره گی دُم نداشت ، اما پالان که داشت و ما یَله
میزدیم پشت به پشتۀ پالانش که بوی خر می داد . باغبان با بیلی بر کِتف دنبالمان
میکرد که خر را پس بگیرد و به کارش برسد و ما خر را هِی میکردیم دربرود لای
درختانِ باغ که یکبار هم هالیوود شد گردنِ سان به شاخه گیر کرد و ماند بر شاخه و
بعد پهنِ زمین شد و از درد وَنگ زد و خرِ ما هم بی خیال و غرقه در آرامشی ابدی رفت
که یونجه بزند و همه اینها مالِ این بود که ما خر را می پرستیدیم و پالانش را هم
چون پالانش بوی خر میداد و ما میخواستیم وقتی بزرگ شدیم کارخانۀ تولیدعطر خر بزنیم
مثل گوچی که عطر گورخر میدهد بیرون که اگر میشد گوچی به رونق نمی رسید چون بوی خرِ
ما بهترین بو بود بوی یونجۀ تازه میداد یونجۀ بنفش تازه را میخورد خر ما ، حال
آنکه گورخر گوچی خار آفریقایی را سَق میزند ونه اینکه خار آفریقایی بد باشدها این
خار آفریقایی هم خوب چیزی است که من اگر خر بودم خار آفریقایی اختیار میکردم اما
خوب یونجۀ بنفش چیز دیگریست و خَرِ ما هم ازکره گی دم ندارد همچنان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر