خدا، روستا را؛ بشر، شهر را و شاعران، آرمانشهر را آفريدند، که در خواب هم
خواب آن را ندیدند ( قیصر امین پور )
ندیدی ؟ واقعا ندیدی ؟
اون دوره ایه که بعد از تاریکی هوا خودمو تو اتاقم حبس میکنم ، کتاب پی دی اف
میخونم تا مرز کوری . لذت هام معطوف شده به دانلود فیلمهای مستند و سورئال ، غذا
خوردن توی تخت ، سیگار کشیدن و موزیک گوش دادن کنار پنجره که روشن در مدح این عملم
تو نامه خداحافظیش نوشت " امیدوارم روزی برسه که در حالی که داری سیگار دود
میکنی و موزیک گوش میدی به خودت بگی من چقدر خوشبختم " که خوب اینروز فرا
نخواهد رسید چون "من "برای خوشبخت بودن کافی نیست . برای خوشبخت بودن به درصد قابل
توجهی انسان خوشبخت نیاز است ، با این حال جمله اش به دلم نشست و امان از این
خوشبختیهای کوچک . کاش وجود داشتم تو جنبش 1968 جایی که دانشجوها شعار
دادن " ما به هدایای کوچک احتیاجی نداریم، ما هر ساختمانی را که نیاز داشته
باشیم، به دست میآوریم " دیدند آقا دیدند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر