۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

وقتی اژدها فراموش کرد



بشقاب که صورتش شبیه یه بشقابِ کوچولو صافِ شیشه شیرشو گرفته بین دوتا دستش و با ریتم به سرِ نرم و پلاستیکیش مِک میزنه ، اینه که من میرم تو یک موجِ داغی و دستام شروع میکنه به گرم شدن . هیچ زمانی نبود که یکی دستمو بگیره نگه چقدر دستات سرده . حالا الان کو دستام سرده ؟ ایناها گرمه . زن لاغر با چتری های براقش کلید و می اندازه تو قفل و توضیح میده که اینجا رو تازه ساختیم . خودمون بالا زندگی میکنیم و مهمانها پایین و جوری از کلمۀ مهمان استفاده میکنه که فکر میکنی الان وارد اتاق پذیراییت میکنه یا حداقل یه سوییت رویایی ، ولی زمانی که وارد راهرویی با سقف کوتاه میشیم و چند بار تو اون راهروی تنگ به چپ و راست میپیچیم مطمعن میشم که از سوییت رویایی خبری نیست و وقتی به اتاقی میرسیم که باید این چند شب رو توش بگذرونم به خودم لعنت میفرستم که چرا از نِت برای پیدا کردن هاستل استفاده کردم . 
صبح با صدای چکش از خواب بیدار میشم و اونورِ پنجره دو تا پا میبینم که دارن از نردبون پایین میان . صورت پیرمرد که به پنجره میرسه باز میشه و با چشماش لبخند میزنه . خوبیه اینکه چینی باشی اینه که همیشه میتونی با چشمات لبخند بزنی . بعد از ظهر که هوا رو به کرختی میره برمیگردم هاستل . بابابزرگ چینی با بارونی خال خالیه قرمز سفیدش همچنان مشغول کار کردن روی حصار باغچه اس و پسرش کمی اونورتر داره سیم دریل و جمع میکنه . عجیب نیست که من تو چین بدنیا نیومدم چون توانایی دوازده ساعت کار مداومِ خودخواسته رو ندارم . میگم خودخواسته چون یه زمانی مجبور بودم بیست ساعت کار کنم و میکردم . بشقاب از تو بغل مامانش مثل ماهی سر میخوره رو زمین حیاط و دستش چیزی شبیه یه تانک اسباب بازیه که رو سنگفرشا هلش میده و از خودش صدا در میاره . ذوق میکنم و نمیدونم چرا مثل احمقا میپرم سر راهِ تانکش و میگم تیان آنمن ...
زن در حال باز کردنِ کاغذ شکلات برایِ بشقاب بهم لبخند میزنه ، مرد همچنان سرگرمِ مرتب کردن جعبه ابزار و ور رفتن با سیم دریلِ اما بابا بزرگ روشو برگردونده طرف من و با حیرت داره نگاهم میکنه ، به سرعت میرم طرف پله هایِ اتاقم و بابا بزرگ با دهن نیمه باز مسیرمو دنبال میکنه اینو از گوشۀ چشمم میبینم . چیزی که با گوشۀ مغزم میبینم اینه که فقط بابابزرگ یادشه تو تیان آنمن چه اتفاقی افتاد .

۲ نظر:

  1. آقاهه! من سنم بالاست! نمی تونم وبلاگتو بخونم. چشمم اذیت میشه!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سن بالا یعنی پنجاه به بالا شما جز این دسته نیستید ولی خودتون رواذیت نکنید:>

      حذف