۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه

پنگوئن امپراتور

مملکت رو اسلام ورداشته بود و ما دور همی کرده بودیم که دورهم باشیم ودور باشیم از فاضلاب و من موهامو ریخته بودم دورم چون بعد از مدتها حس کرده بودم بازم بلند و قشنگ شده سر موهام طلایی بود خود موهام مشکی خیلیم قشنگ خلاصه که علیرضا غوله ( آخه خیلی غوله ینی قویه ) نه گذاشت و نه ... بازم گذاشت ، از بین کلۀ همه فقط کلۀ منو دید و گفت : سلام قربونت برم بوس ... بوس شبیه شیر شدی ! سرمو سریع چرخوندم با موهام زدم تو صورتش و قِر دادم رفتم ... الکی گویی کردم  ، هالیوود نیست که تخیلی باشه ، پس فقط با چشمای گرد نگاهش کردم اونم رفت کتاب مقدسی بیاره که بپیچیم ، آتیش بزنیم و حسابی دورمون کنه از چیزی که روش شناور بودیم ، خیلی دور .
توی بار نشسته بودیم خارج از خانۀ خدا البته . سر میزمون بحث داغی در جریان بود راجع به جَز موزیک ، من خودمو قاطی نکردم فقط گوش میدادم البته درستش اینه که گوشم نمیکردم حتی ، داشتم فوتبال دستی میزدم نه از اون فوتبالا که دست به جیب میشی فقط لیوان آبجو رو هل میدادم از این دستم به اون دستم خیلی مستانه و حرفه ای ، پسره کنارم نشسته بود و خیره شده بود به موهام منم برگشتم خیره شدم بهش که  ینی هان ؟ دستشو کشید به موهام و گفت : خیلی زیبا اینها تو میباشی چون پلنگ ( البته این چیزیه که من دستگیرم شد ) پاشدم گفتم : کیس مای اس ... نه خب اینم الکی گویی بود پاشدم رفتم بیرون سیگار کشیدم اونم اومد دنبالم .
حالا که جونورم میخوام پنگوئن امپراتور باشم اونم موهای کلّش مثل من نوک طلاییه تازه اونجوری یه تخم بزرگم بین دوتا پاهامه که باهاش هی میرم اینور اونور نه از اون تخما که ... الانم میخوام برم اسکایپ با نیم صحبت کنم دارم سعی میکنم ارتباطمو با جهان حفظ کنم .
- سلام نیم .
- موهات! ...
شششِت موهام بازه ...





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر