۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

بهره کشی از زمین


لیل رویِ آسفالتِ داغ نشسته بود و با گچایِ رنگی خط می کشید گاهی منحنی با زرد گاهی صاف با آبی گاهی خطها رو به هم گره میزد گاهی سبز رو به بنفش میرسوند طوری که همدیگه رو ببوسن بعد با هیجان دوباره جداشون میکرد . دایلوف از پنجره نگاهش میکرد و به آفتابِ براق و داغ تو آسمون صاف لعنت می فرستاد . سوو پشت میز داشت با خودکار بین دوتا انگشتش سیبیلِ آقایِ نیویورک تایمزو میکشید . دایلوف برمیگرده طرفش میشه تو دیگه بس کنی ؟
سوو خودکارو انداخت رو میز خوب ؟ میری آخرش یا نه ؟ چمدون و تو پاریس تحولیت میده با یه پرواز به مالزی ، بعدم تو ژاپن تحویلش میدی و برمیگردی . دایلوف دستشو از تو جیبِ شلوارش به طرف بیرون تکون میده از کجا معلوم کوکایین نباشه ؟ سوو با نیشخند میگه از اونجا که منم دارم لیل و اون بیرون میبینم . دایلوف دوباره برمیگرده طرف پنجره لیل و نمیبینه . میدوه طرف راهرو و بعد از حیاط میگذره سمتِ گچایِ رنگی که رو زمین بلاتکلیف موندن . سرشو به چپ و راست میگردونه و بعد به زمین نگاه میکنه یه دختر بچه با لباس سفید لایِ یه عالمه خطِ رنگی . آفتابِ لعنتی هنوز براقِ .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر