۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

طرز تهیۀ پیراهن پفی


چند تا کتاب ردِ پا شده کفِ اتاق ، یکی از کتابا ورق ورق شده تَوَراُق شده بر وزن تَفَ اُل ، اینا خیلی مهمن همیشه مهم بودن از قبل از اول راهنمایی هم ، فقط مشکل اینجاست که این کتاب تورُق شدهه انجیله و تو انجیل مسلمن که وزنها جور دیگریست . از جلد چرمیش میشناسمش ، چند هفته قبل تو یه بازار دست دوم فروشی که اول پله می خورد می رفت زیر زمین بعد دوباره پله میخورد می رفت طبقۀ بالا اینو خریده بود تو شلوغی و بلوشو چشمش خورده بود به یه کتاب عتیقه ، زیر لب گفت چرم ساغری ... قیمت ؟ مُفت ،  شوما بگیر دوشاهیه خودمون . خلاصه خریده بودش ، آورده بود خونه دستمالش کشیده بود ، ورقای زردشو بو کشیده بود و به صلیب طلاییه برجستۀ روش انگشت کشیده بود ، از اول می دونست چرم ساغری نیست . بعد تازه فهمیده بود که به زبان لاتین نوشته شده ... اِ خوب ایرادی نداره اینو گفته بود و رفته بود سیگارهم کشیده بود . 
ریه ام خس خس میکنه ، انگار یه موجودی داره گلومو ورز میده ، درد ندارم ولی حسِ دود شدن دارم تو این اتاق اونم دود سیگارِ یه غریبه . دلم می خواد برم اون گوشه بخوابم صورتمو فشار بدم رو کفِ اتاق و بوی چوب تنفس کنم . روی پنجره جای پرده یه پارچه سفید میخ شده که روش طرح انتزاعی لاجوردی رنگ از یه پرنده هست . دلم می خواد پرندۀ لاجوردی و لیس بزنم درست مثل گربه ای که عاشق یه پرندۀ آبی شده . لاجورد اون پودری بود که عمه مهری می پاشید رو کپۀ ملحفه های سفیدش بعد می شستشون ، من دست می کشیدم رو خیسیشون رو خنکیشون رو آبی کمرنگی که از لاجورد مونده بود .
یه لنگه پوتین درست آخر رد پای کتابا کف زمین افتاده . خودشم همین جاست ، یکی از پاهاش هنوز پوتین داره که بنداش بازن . حتما می خواسته دربیاره که پشیمون شده عجله داشته چون سر زانوی جوراب شلواریشَم پاره شده . لبۀ پیراهنش چینای ریز خورده ، این چینارو باید بشینه آدم سر فرصت بشمره . اولین باره دستاشو اینجوری آویزون و مستاصل میبینم . خوابَن .
کاش یه باد تند بیاد ، همینجور آویزن از سقف تاب بخوره ... بخورم ، باد بپیچه دور پاهاش بره تا بالای رونش و پیراهنش پفی شه .
چقدر خستم . منو بیارید پایین ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر